خواب آخر
Movie: In Their Sleep (original title: Dans ton sommeil)
March 2010 France
Directors: Caroline du Potet, Éric du Potet
Writers: Caroline du Potet, Éric du Potet
Stars: Anne Parillaud, Arthur Dupont and Thierry Frémont
بیشتر منتقدان، این فیلم را در گروه فیلمهای ترسناک قرار دادهاند ولی برای من فیلم در خواب آنها با اینکه سراسر در شب میگذرد، بیشتر یک فیلم پرکنش بود. برخلاف بسیاری از این دسته فیلمها، در خواب آنها از یک هستهی احساسی قوی برخوردار بود. این احساس که سرچشمه از احساس از دست دادن فرزند داشت، سارا، مادری که پسر جوانش را سال گذشته از دست داده به سوی کنجکاوی و همداستان شدن با پسر جوان فراری میکشاند.
سارا (Anne Parillaud) که شغلی در بیمارستانی نزدیک خانهی جنگلیش پیدا کرده، شبی در بازگشت از بیمارستان با پسر جوانی (Arthur Dupont) تصادف میکند. سارا پسر را سوار ماشین میکند و می خواه او را به بیمارستان برگرداند ولی پسر از او میخواهد که با سرعت براند. او از دست مردی که دیوانهوار پشت سرشان میراند فراریست. سارا او را به خانهش میبرد که حالا میفهمیم تنها زندهگی میکند. پسر به سارا توضیح میدهد که پدر و مادرش در مسافرت هستند و دزدی به خانهی آنها وارد شده و او چهرهی دزد را دیده و حالا دزد میخواهد او را از بین ببرد. پسر فراری (که در فیلم هم نامش آرتور است) وقتی می فهمد سارا تلفن ندارد به او التماس میکند که بگذارد شب را آنجا بماند. رانندهی جنگلی به خانهی آنها هجوم میبرد و میخواهد به هر ترتیب آرتور را بکشد. در کش و قوس ماجرا سارا برای کمک به آرتور میلهای را به پشت مرد فرو میکند و او را میکشد.
سار بعد از کشتن مرد یا به قول آرتور دزد، داشبور ماشین اور را باز میکند و عکسهایی از او و خانوادهش میبیند که شباهتی به خانوادهی یک دزد ندارد. سارا به آرتور شک میکند. سارا بعد از چپ کردن عمدی ماشین دزد برای اعتراف کشیدن از آرتور برای شنیدن حقیقت، پیاده در جاده روان میشوند. آرتور داستان دیگری تعریف میکند که برای دزدی وارد خانهی مرد شده بود و دیده که او نیمهشب همهی خانوادهش را سلاخی کرده. خواسته از آنجا فرار کند ولی مرد چهرهی او را دیده. نمیتوانسته پیش پلیس برود چون اثر انگشتش همهجا بوده.
صحنهی پایانی فیلم که درخشانترین سکانس است، در سپیدهدم شکل میگیرد؛ سارا در آغوش آرتور روی چمنهای بلند کنار جاده به خواب رفته است. آرتور در حالی که به دورها نگاه میکند، تیغش را بیرون میآورد و روی گلوی سارا میکشد. دوربین آرام از آنها دور میشود. آرتور، سارا را در لجنهای کنار جاده میاندازد، بلند میشود و میرود؛ روز از راه میرسد. نیرویی که سارا را به همپیمان شدن با آرتور میکشاند، از احساس بازگشت به فرزند از دست رفتهاش است. احساس و خواستهای که او را به ماجرایی مرموز و سرانجام به تباهی میکشد. انگار که ما با خواستن احساسی از گذشته، خود را به جز وادی ترس، دردسر و تباهی نخواهیم انداخت.
فیلمهایی که تا بحال معرفی کرده ای عمدتا به مذاق من هم خوش آمده است. حتما می بینم. اما ای کاش تمام ماجرا را تعریف نمی کردی چون وسوسه ی خواندن نوشته ی تو به سبب گیرایی قلمت و قولت،مانع از این می شود که متن را نیمه کاره رها کنم. هرچند می دانم از لذت میستریک فیلم خواهد کاست
سلام ممنون از دعوتتون. از مطلبتون لذت بردم
قصد جسارت ندارم اما منتظر ارائه تحلیل بعد از بیان نکات ریز فیلم از سوی شما بودم که قطعا از شما برمی آید.
چون فکر می کنم مهم تر از طرح جزئیات یک اثر که البته مهم هم هست باید شاکله ای را ترتیب داد برای بیان دریافت و برداشتتان از اثر تا بنواند هدف شما از بازبینی فیلم را بیان نماید. به عبارت دیگر باید در نقد فیلم یک هدف را انتخاب کرد و همه ی متن به همان سمت در حرکت باشد.
برایتان آرزوی موفقیت دارم