لم

فیلم‌هایی که لم می‌دیم و می بینیم

لم

فیلم‌هایی که لم می‌دیم و می بینیم

دختری از چشم عریان The Girl with N... Eye

The Girl from the N....ed Eye (2012)

Director: David Ren

Writers: Jason Yee (screenplay), Larry Madill (screenplay), and 1 more credit »

Stars: Jason Yee, Samantha Streets, Ron Yuan and Domenique swain.



رونشت بچه تنبل کلاس از رو دست فرانک میلر


فیلم محصول کشور آمریکاست. کارگردان جناب آقای دیوید رن، که متولد شانگهای چین هستند و در نیویورک بزرگ شده‌اند، یک فیلم ضعیف را کارگردانی کرده‌اند که از قرار تا امروز از بهترین فیلم‌های ایشان محسوب می‌شود. طرح فیلم، تفاله‌ی پست‌مدرنی دارد. فا...ح..شه‌ی شانزده‌ساله‌ای که خود را نوزده‌ساله جا زده بوده، کشته شده و راننده‌ی او جیک (jake)  که در یک شرط‌بندی صدهزار دلار را باخته، و عاشق او است، به دنبال قاتل بروس‌لی، ببخشید، قاتل سندی (همون دختره است).


جیک (jake) یک بزن بهادر به تمام معناست. نقش او را بازیگر والا مقامی که متاسفانه هنوز گم‌نام است، به نام جیسون لی، بازی می‌کند. یک چینی متولد 1970 در بوستون آمریکا که گویا مهارت‌های خارق‌العاده‌ی نیز در ورزش کونگ‌فو دارند. جیک در این جست‌و‌جو برای باند گردانندگان دختران دردسر درست می‌کند و فیلم سرانجام در حالی که دو شریک باند هم‌دیگر را کشته‌اند و خود جیک نیز بیرون جلوی در زخمی و بی‌حال افتاده و صدای آژیر پلیس از دور می‌آید، به پایان می‌رساند.


دلیل اصلی دیدن این فیلم حضور بازیگر مورد علاقه‌ام دومنیکا سواین بود. شما هفده‌ساله‌گی او را در فیلم لو..لیتا یا face off به یاد می‌آورید. اما متاسفانه نقش او در این فیلم کوتاه بود. او به طور غیرمستقیم در حل معما به جیک کمک می‌کند. سراسر فیلم در شب یا در تاریکی می‌گذرد، شما هرگز نور و خورشید را در فیلم نمی‌بینید. صحنه‌پردازی‌ها شاید گاهی شما را یاد فیلم شهر گناه  ساخته‌ی فرانک میلر و روبرت رودریگرز بیاندازد. می‌توان هزاران ایراد به طرح و توطئه‌ی داستان فیلم وارد کرد، که بزرگ‌ترین‌ش می‌شود دفترچه‌ای که نام مشتریان سندی در آن است و جیک به سختی به دست‌ش می‌آورد و کاربردی در حل معما ندارد.


دیدن این فیلم را به کسانی که به دیدن فیلم‌های اکشن و صحنه‌های رزمی مدل دعواهای خیابانی علاقه‌دارند توصیه می‌کنم. فیلم دختری از چشم عریان (یا از چشم غیرمسلح)، توانسته نمره‌ی چهل از صد را از سایت metascore به دست بیاورد و در سایت imdb هم چندان امتیاز قابل توجهی نداشته: 4.8 از 10. حالا مفتخر به کسب امتیاز 3 از 10 از وبلاگ گروهی لم می‌شود.


داستان‌گو

بازبینی فیلم 127 ساعت؛ انزوای روح و جسم

Director: Danny Boyle

Writers: Danny Boyle, Simon Beaufoy

Stars: James Franco, Amber Tamblyn and Kate Mara

USA 2010

 

وقتی ایده‌ی فیلم را در اینترنت خواندم، مانده بودم که کارگردان چه‌طور می‌خواهد نود و چهاردقیقه ما را پای فیلم وادار به لم دادن بکند؟ حتا چهاردقیقه هم از فیلم راکی یک طولانی‌تر، و البته بدون هیچ مشت و زد و خوردی.

 

خلاصه‌ی فیلم:

کوهنوردی هنگامی که به تنهایی اطراف موآب، کانیو می‌کند (بپر بپر تند و سریع روی صخره‌ها، تو فارسی براش کلمه نداریم ، جای بازیشم هم نداریم، راحت باشید!) دست‌ش زیر تخته‌سنگی گیر می‌کند و برای 127 ساعت در انزوا قرار می‌گیرد.

 

چهره‌ی تهیه‌کننده را تصور می‌کنم وقتی کارگردان وارد دفترش شده و این دوخط ایده را به او داده و گفته که می‌خواهد فیلم‌ش کند.

تهیه کننده: (درحالی‌که آستین کت‌ش را که نسکافه‌ش به خاطر خواب‌آلوده‌گی صبح روی آن ریخته پاک می‌کند): اوه دنی، خیلی وقت بود که دیگه فیلم کوتاه کار نمی‌کردی.

کارگردان: خوندیش؟

تهیه‌کننده: همین دو خطو؟، این که نصفشم توضیح مترجمه!

کارگردان: فیلم بلنده.

تهیه‌کننده (بیدار می‌شود): ها؟ دیوونه شدی؟ اون فیلم میلیونر زاغه‌نشینت رو جونمون در اومد دو ساعت کشش دادیم. می‌خوای ورشکستمون کنی؟

کارگردان: ولی من مطمئنم می‌تونیم پنجاه میلیون دلار بفروشیم

تهیه‌کننده (لیوان نسکافه را چپه می‌کند): آخه از کجا؟

کارگردان: رفتم تو لم خوندم.

تهیه‌کننده (آرام می‌شود): آها، خب پس ردیفه. بزن بریم.

 

 

فیلم بر اساس زنده‌گی واقعی آرون راستون با بودجه‌ی هژده میلیون دلاری ساخته شده که در سال 2003 نزدیک یک هفته را بین صخره‌های موآب در اوتای آمریکا گیر افتاده بود. جیمز فرانکو که نقش او را در فیلم بازی می‌کند توانسته به خوبی از پیچیده‌گی‌های نقش کوهنوردی گرفتار که دوربین مدام چهره‌ی او را نشان می‌دهد بربیاید. آرون پس از این‌که دست‌ش زیر سنگی دایره‌ای شکل بین شکاف دو صخره گیر می‌کند، وقت این را می‌یابد تا به کارهای اشتباه‌ش فکر کند. از چاقوی همه‌کاره‌ی سویسی‌ش که پیدا نکرده و به برداشتن چاقوی چینی رضایت داده؟ تا بطری آب‌پرتقال‌ش که در ماشین جا گذاشته. از تلفنی از مادرش که وقتی داشته وسایل‌ش را در کوله می‌ریخته  جواب نداده و گذاشته تا روی پیام‌گیر برود تا دوست‌دخترش که اجازه داده ترک‌ش کند.

پیش از این‌که آرون بین صخره‌ها گیر بیافتد، زمان کمی را با او سپری می‌کنیم. آرون دارد دوچرخه‌سواری می‌کند که دو دختر زیبا را می بیند که در پیدا کردن معبدی در آن اطراف به مشکل برخورده‌اند. آرون بعد از کمی خوش‌گذرانی در آب‌گیری زیر صخره‌ها و نشان دادن راه، آن‌ها را ترک می‌کند. دخترها او را به مهمانی‌ای که آن‌ها فرداشب دارند دعوت می‌کنند و آرون وقتی زندانی می‌شود، تخیل می‌کند که چه‌جور مهمانی می‌توانست باشد.


کارگردان از تحریک بیننده با نشان دادن صحنه‌های ترسناک خودداری کرده که قابل تقدیر است. وقتی شما محدودیت مکان برای فیلم داشه باشید معمولن سعی می‌کنید همه‌جور استفاده‌ای از آن بکنید و ترس اولین چیزی‌ست که به ذهن هر کس می‌رسد تا با مردی گیر افتاده در تاریکی و تنهایی بازی کند. اما سر و کله‌ی هیچ ماری پیدا نمی‌شود، هیچ شبحی در تاریکی پچ‌پچ نمی‌کند و هیچ بزی از سوی شیطان به او نزدیک نمی‌شود. ذهن آرون تنها در گذشته جست‌و‌جو می‌کند.


در لابه‌لای یکی از تصاویر وهمی ذهن آرون از گذشته، جایی دوست‌دخترش از کنارش در استادیوم ورزشی بلند می‌شود تا او را ترک کند و قبل از رفتن به او می‌گوید: "مگه این همون چیزی نیست که همیشه می‌خواستی؟" تصاویر گنگ و پریده، همان‌طور که ما خاطره‌ای را به یاد می‌آوریم به تصویر کشیده می‌شود. آرون هیچ واکنشی برای جلوگیری از رفتن او نمی‌کند، اما وقتی به آرون در زمان حال برمی‌گردیم، او می‌گرید و دست‌ش را دراز می‌کند تا دست معشوق‌ش را در گذشته بگیرد و مانع رفتن او شود؛ انزوا، لایه‌های غرور و بی‌خیالی‌ شخصیت‌ آرون را تراشیده و از بین برده.


آرون می‌گوید که این سنگ همیشه منتظر او بوده. همیشه، از وقتی که به دنیا آمده سنگ منتظر بوده تا او را این‌جا گیر بیاندازد. آرون که با کمبود آب و غذا روبه‌روست. ناچار می‌شود برای رفع تشنه‌گی از ادراد خود بنوشد و سرانجام در حالی که از ضعف و گرسنه‌گی جانی در بدن دارد، به این نتیجه می‌رسد که تنها راه فرار، بریدن دست اسیر شده است. صحنه‌ی دل‌خراش قطع عصب ساعد دست‌ش من را دچار افت فشار خون کرد. ناچار شدم فیلم را نگه دارم و گشتی بزنم و بعد دوباره دیدن را ادامه دهم. آرون بعد از رهایی از سنگ، چند قدم به عقب برمی‌دارد و با چهره‌ی ضعیف، پوزخندی می‌زند. پوزخند کسی که انگار هرگز بنا نبوده از تخته‌سنگ رها شود. پوزخند نامنتظره از آزادی او با صورتی خاکی، خونی و کثیف بازگوکننده‌ی تمام دقایقی‌ست که او زجر کشیده. این ایفای نقش استادانه‌ی جیمز فرانکو در این صحنه نشان‌گر انتخاب درست دنی بویل است برای بازی وی در فیلمی که تنها یک بازیگر موثر دارد.


باید یادآور شد که موسیقی بی‌نظیر فیلم چنان تاثیرگذار است که بی‌گمان پس از تماشای فیلم هرکجا به گوش شما برسد، یادآور صحنه‌های ترسناک تنهایی شخصیت فیلم خواهد بود. موسیقی فیلم را آر رحمان، که پیش از این نیز با دنی بویل برای فیلم میلیونر زاغه‌نشن همکاری داشته، ساخته است.

 

127 ساعت، فیلمی‌ست که باید حتمن دید تا بعد صبر و انتظار ترسناک آرون را برای نجات از انزوا شناخت و درک کرد. البته تنها باید یک‌بار دید.

 

سایت imdb به این فیلم امتیاز  7.9 از 10 داده  و سایت روتن‌توماتوز چهار و نیم ستاره از پنج و حالا مفتخر به دریافت امتیاز هفت و نیم از ده از وبلاگ گروهی لم LAM می‌شود.

 

دانلود موسیقی فیلم 127 ساعت: [+]

دیدن تریلر فیلم 127 ساعت: [+]



بازبینی فیلم در خواب آن‌ها؛ خواب آخر

خواب آخر

 

Movie: In Their Sleep (original title: Dans ton sommeil)

March 2010    France

Directors: Caroline du Potet, Éric du Potet

Writers: Caroline du Potet, Éric du Potet

Stars: Anne Parillaud, Arthur Dupont and Thierry Frémont

 


 

بیش‌تر منتقدان، این فیلم را در گروه فیلم‌های ترسناک قرار داده‌اند ولی برای من فیلم در خواب آن‌ها با این‌که سراسر در شب می‌گذرد، بیش‌تر یک فیلم پرکنش بود. برخلاف بسیاری از این دسته فیلم‌ها، در خواب آن‌ها از یک هسته‌ی احساسی قوی برخوردار بود. این احساس که سرچشمه از احساس از دست دادن فرزند داشت، سارا، مادری که پسر جوانش را سال گذشته از دست داده به سوی کنجکاوی و هم‌داستان شدن با پسر جوان فراری می‌کشاند.


 سارا (Anne Parillaud) که شغلی در بیمارستانی نزدیک خانه‌ی جنگلی‌ش پیدا کرده، شبی در بازگشت از بیمارستان با پسر جوانی  (Arthur Dupont) تصادف می‌کند. سارا پسر را سوار ماشین می‌کند و می خواه او را به بیمارستان برگرداند ولی پسر  از او می‌خواهد که با سرعت براند. او از دست مردی که دیوانه‌وار پشت سرشان می‌راند فراری‌ست. سارا او را به خانه‌ش می‌برد که حالا می‌فهمیم تنها زنده‌گی می‌کند. پسر به سارا توضیح می‌دهد که پدر و مادرش در مسافرت هستند و دزدی به خانه‌ی آن‌ها وارد شده و او چهره‌ی دزد را دیده و حالا دزد می‌خواهد او را از بین ببرد. پسر فراری (که در فیلم هم نامش آرتور است) وقتی می فهمد سارا تلفن ندارد به او التماس می‌کند که بگذارد شب را آن‌جا بماند. راننده‌ی جنگلی به خانه‌ی آن‌ها هجوم می‌برد و می‌خواهد به هر ترتیب آرتور  را بکشد. در کش و قوس ماجرا سارا برای کمک به آرتور میله‌ای را به پشت مرد فرو می‌کند و او را می‌کشد. 


 سار بعد از کشتن مرد یا به قول آرتور دزد، داشبور ماشین اور را باز می‌کند و عکس‌هایی از او و خانواده‌ش می‌بیند که شباهتی به خانواده‌ی یک دزد ندارد. سارا به آرتور شک می‌کند. سارا بعد از چپ کردن عمدی ماشین دزد برای اعتراف کشیدن از آرتور برای شنیدن حقیقت، پیاده در جاده روان می‌شوند. آرتور داستان دیگری تعریف می‌کند که برای دزدی وارد خانه‌ی مرد شده بود و دیده که او نیمه‌شب همه‌ی خانواده‌ش را سلاخی کرده. خواسته از آن‌جا فرار کند ولی مرد چهره‌ی او را دیده. نمی‌توانسته پیش پلیس برود چون اثر انگشت‌ش همه‌جا بوده. 


 صحنه‌ی پایانی فیلم که درخشان‌ترین سکانس است، در سپیده‌دم شکل می‌گیرد؛ سارا در آغوش آرتور روی چمن‌های بلند کنار جاده به خواب رفته است. آرتور در حالی که به دورها نگاه می‌کند، تیغ‌ش را بیرون می‌آورد و روی گلوی سارا می‌کشد. دوربین آرام از آن‌ها دور می‌شود. آرتور، سارا را در لجن‌های کنار جاده می‌اندازد، بلند می‌شود و می‌رود؛ روز از راه می‌رسد. نیرویی که سارا را به هم‌پیمان شدن با آرتور می‌کشاند، از احساس بازگشت به فرزند از دست رفته‌اش است. احساس و خواسته‌ای که او را به ماجرایی مرموز و سرانجام به تباهی می‌کشد. انگار که ما با خواستن احساسی از گذشته، خود را به جز وادی  ترس، دردسر و تباهی نخواهیم انداخت.


سایت imdb به این فیلم پنج و نیم از ده و سایت about.com سه و نیم از پنج داده، و حالا فیلم در خواب آن‌ها مفتخر به دریافت امتیاز شش از ده از وبلاگ گروهی لم LAM می‌شود. 

    

 

   

لم دو آغاز کرد

لم یک یا نشانی Lam.Blogsky.com را چندی پیش دولت فخیمه‌ی جمهوری اسلامی فیلتر کرد. از این پس این بلاگ در این نشانی ادامه می‌دهد و احتمالن اگر این صفحه نیز مورد عنایت دوستان قرار بگیرد در صفحه‌ی دیگری به نشانی Lam3.Blogsky.com خواهیم نوشت و چنان‌چه آن هم فیلتر شود در صفحه‌ای به نشانی Lam4.blogsky.com و احتمالن بتوانید حدس بزنید اگر این یکی هم فیلتر شود در چه صفحه‌ای خواهیم نوشت! 

 

 اینک این شما و این هم نوشته‌های لوس ما چهار نفر :

 

احمد زاهدی 

بابک فتحی 


و خسرو نخعی